باورم کن... ( پارت ۲۳ )
هردوشونو هل میدم سمت در و بیرونشون میکنم و درو میبندم
یونگی: خب خب کجا بودیم؟
هانا: چرا بیرونشون کردی؟ زشته
یونگی: جیمین از خداشه با یوری تنها شه
هانا: *سکوت*
یونگی: بگذریم
شرو میکنم بوسیدن لباش و ... ( اهم اهم برید برید مزاحم نشید)
《 ویو یوری 》
یوری: الان بیرونمون کرد؟*خنده عصبی*
جیمین: دریغ از اندکی درک و شعور، ولش کن بریم؟
یوری: اوهوم
میریم سوار ماشینش میشیم میرم خونش میریم داخل
یوری: میگم من وسایلمو کجا بزارم؟
جیمین: اتاقمون
یوری: اتاقمون؟
جیمین: بعله
یوری: چی یعنی من و تو تو یه اتاق *سرخ *
جیمین: آره دیگه ، چرا خجالت میکشی؟ داداشت که همه چیو قدقن کرده برام *تکخنده*
میخندم گونمو میبوسه
میرم وسایلو میزارم تو اتاق که متوجه عکس خودم بجای دختره میشم و به مدت چند دقیقه خیره میشم بهش
یکی از پشت بغلم میکنه میترسم
یوری: تو کی اومدی
جیمین: *خنده* چند دیقه پیش
برمیگردم سمتش دستمو دور گردنش حلقه میکنم لبمو میبوسه
جیمین: خوشگله نه؟
یوری: خیلیییییی
لبخند میزنه یهو عطسش میگیره
یوری: چیشد...
نزدیکش میشم میرم رو پنجه پام تا قدم بهش برسه دستمو میذارم رو پیشونیش
یوری: داری از تب میسوزی
جیمین: خوبم، مهم نیس
یوری: برای منی که بخاطر من مریض شدی*بغض*
جیمین: بغض نکن نفسم
یوری: ببخشید همش بخاطر منه
جیمین: تقصیر تو نیس قشنگم
یوری: چرا تقصیر منه بخاطر من زیر بارون موندی
جیمین: خودم خواستم بمونم
یوری: اگه همون اول بخشیده بودمت اینجور نمیشد
جیمین: مهم الانه که بخشیدی
میخواست ببوستم ولی خودشو عقب میکشه خودم میبوسمش
جیمین: نمیخوام مریض شی
حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جیمین
#یونگی
#فیک_جیمین
#فیک_شوگا
#فیک_یونمین
#bts
#BTS
#Jimin
#SG
#JM
#Suga
یونگی: خب خب کجا بودیم؟
هانا: چرا بیرونشون کردی؟ زشته
یونگی: جیمین از خداشه با یوری تنها شه
هانا: *سکوت*
یونگی: بگذریم
شرو میکنم بوسیدن لباش و ... ( اهم اهم برید برید مزاحم نشید)
《 ویو یوری 》
یوری: الان بیرونمون کرد؟*خنده عصبی*
جیمین: دریغ از اندکی درک و شعور، ولش کن بریم؟
یوری: اوهوم
میریم سوار ماشینش میشیم میرم خونش میریم داخل
یوری: میگم من وسایلمو کجا بزارم؟
جیمین: اتاقمون
یوری: اتاقمون؟
جیمین: بعله
یوری: چی یعنی من و تو تو یه اتاق *سرخ *
جیمین: آره دیگه ، چرا خجالت میکشی؟ داداشت که همه چیو قدقن کرده برام *تکخنده*
میخندم گونمو میبوسه
میرم وسایلو میزارم تو اتاق که متوجه عکس خودم بجای دختره میشم و به مدت چند دقیقه خیره میشم بهش
یکی از پشت بغلم میکنه میترسم
یوری: تو کی اومدی
جیمین: *خنده* چند دیقه پیش
برمیگردم سمتش دستمو دور گردنش حلقه میکنم لبمو میبوسه
جیمین: خوشگله نه؟
یوری: خیلیییییی
لبخند میزنه یهو عطسش میگیره
یوری: چیشد...
نزدیکش میشم میرم رو پنجه پام تا قدم بهش برسه دستمو میذارم رو پیشونیش
یوری: داری از تب میسوزی
جیمین: خوبم، مهم نیس
یوری: برای منی که بخاطر من مریض شدی*بغض*
جیمین: بغض نکن نفسم
یوری: ببخشید همش بخاطر منه
جیمین: تقصیر تو نیس قشنگم
یوری: چرا تقصیر منه بخاطر من زیر بارون موندی
جیمین: خودم خواستم بمونم
یوری: اگه همون اول بخشیده بودمت اینجور نمیشد
جیمین: مهم الانه که بخشیدی
میخواست ببوستم ولی خودشو عقب میکشه خودم میبوسمش
جیمین: نمیخوام مریض شی
حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جیمین
#یونگی
#فیک_جیمین
#فیک_شوگا
#فیک_یونمین
#bts
#BTS
#Jimin
#SG
#JM
#Suga
- ۸.۱k
- ۱۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط